تکه آینه...
آینه می افتد، نگاهش می کنم، چند تکه شده است؛ کمی سرم را جلوتر می برم تا بلکه خودم را در آینه ببینم، می بینم! اما من هم چند تکه شده ام!.... در هر تکه اش فقط قسمتی از صورتم دیده می شود!!..... تکه های شکسته را کنار هم می گذارم آینه کامل می شود، اما باز هم تکه تکه نشانم می دهد!..... هر چه سعی می کنم تا تمام صورتم را درون آینه جای دهم نمی شود! سرم را به اینطرف و آنطرف خم می کنم، بالا و پایین می شوم، نمی شود، صورتم دیگر جا نمی شود یا نکند آینه برای نشان دادن صورتم کوچک شده است؟؟!.......آینه هزار تکه هم که بشود باز هم آینه است! باز هم باز می تاباند آنچه را که می بیند!.... صورت من هم که همان است!..... وقتی آینه می شکند دنیایش کوچکتر می شود، ریزتز می شود و آنوقت تو می توانی جزییات صورتت را تک به تک ببینی!..... اما دیگر همان آینه قبلی نمی شود!.... شاید به همین دلیل است که می گویند دلی که شکست، شکسته است دیگر!.........
آزمیشام سیسلی کئچید لرده
بودور
قاش قارالیر،
منی اودماق هوسیله آغیز آچمیش اوچوروم.
گئجه دیر،
قافیله یولاندی قارانلیقدا،
آمان!
قوشولوم یولجولارا،
یوخسا یول اوستونده دوروم؟!
بیر قاریش یئرده صاحیبسیز دئییل ای تانری،
دئنن:
من ده ییرتیق چادیری هانسی جهننمده قوروم؟!
هامی طالعسیز اولورموش بو گئنیش عالمده،
یوخسا شاعیرلرین ای تانری، اولور طالعی شوم؟!
"حبیب ساحیر"
م.ص.کیکا
رو به روی آینهایستاده ام... نگاه محزون آینه ... آزارم می دهد… بهقول فرهاد مهراد عزیز: آینه میگه تو همونی كه یه روز ،میخواستی خورشیدو با دست بگیری... ولی امروز شهر شب خونت شده!داری بی صدا تو قلبت می میری..
دلم نیومد واسه این مطلب زیبا از این شعر بگذرم: میبینم صورتمو تو آینه، با لبی خسته میپرسم از خودم : این غریبه کیه ؟ از من چی میخواد ؟ اون به من یا من به اون خیره شدم ؟ باورم نمیشه هر چی می بینم ، چشامو یه لحظه رو هم می ذارم ، به خودم میگم که این صورتکه ، میتون...م از صورتم ورش دارم! میکشم دستمو روی صورتم، هر چی باید بدونم دستام میگه، منو توی آینه نشون میده، میگه: این تو یی، نه هیچ کس دیگه! جای پاهای تموم قصهها، رنگ غربت تو تموم لحظهها، مونده روی صورتت تا بدونی حالا امروز چی ازت مونده به جا! آینه میگه: تو همونی که یه روز میخواستی خورشیدو با دست بگیری، ولی امروز شهر شب خونهت شده، داری بیصدا تو قلبات میمیری! میشکنم آینه رو تا دوباره نخواد از گذشتهها حرف بزنه! آینه میشکنه هزار تیکه میشه، اما باز تو هر تیکهش عکس منه! عکسا با دهنکجی بهم میگن: چشم امید و ببر از آسمون! روزا با هم دیگه فرقی ندارن، بوی کهنگی میدن تمومشون!
Best of best